نمی دانم چرا همیشه وقتی روز تولدم میشه یا حتی به روز تولدم فکر می کنم؛ حالم حال افسرده ها میشه ؛ شبیه حال کسی که وسط دیدن سریال"برره" یهو یکی دو شاخه سیم تلویزیون از پیریز بکشه و بگه: برو بتمرگ تو اتاقت نکبت!
_ این روزها خیلی ها فکر میکنن هر چی غمگین تر و بدبخت تر و بی حوصله تر و عقب نگه داشته شده تر و دست به کاری نزدن و له تر باشن معنای عشق شون وسیع تره،مثلا وفادارتر ودچارترن اما فرهاد یروانِ دردنیای تو ساعت چنده عاشق تره یا این ها؟40 سال از دوست داشتنش گذشته و گلی از همه چیز بی خبر ولی به خاطرش،به یادش فرانسه یاد گرفته،پنیر فرانسوی بلد شده،با تنهایی مادر گلی شریک شده، ور وسایل دبستان رو نگه داشته.می دوئه واسه عشقش، می دوئه نفس میکشه و می دوئه کار میکنه و می دوئه،می دوئه حتی اگه بی خبر باشه، حتی اگه40 سال گذشته باشه.
ممنونم که دوستم نداشتی ممنونم که با زخم هایم بزرگ شدم.
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت: البوم موسیقی در دنیای تو ساعت چند است؟ کریستف رضاعی
چیزهایی در درونم مرده.مرده هایی که دوست شان داشتم.
### پریدن از ارتفاع کم یک قصه زنانه نیست!یک داستان امروزی است.داستانی برای عصر ما،برای تمام آدم هایی که به جان کندن افتادند.! زخم ها آدم راشجاع می کنند؛بی پروا،صریح...
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت: معرفی فیلم پریدن از ارتفاع کم
_ دوستش دارم _ کی رو؟ _ اون دختر خانمی که تازه از کلاس در اومد. _ کدوم _ همون که کوله پشتی انداخته _ کوله اش از اون گرون هاس _ آره _کیف تو از این ارزوناس _ آره _ اره زَهره مار، کل خرج یه روز تیپ پرنسست،پول تو جیبی شش ماهه تو فعله! _ خب نداری که عیب نیست.عشق جاشو میگیره _ فقر دوجوره رفیق مادی معنوی،یکی ادب نداره!شعور اجتماعی نداره یعنی تو اخلاق و معاشرت فقیره یکی ام پول نداره یه جور دیگه فقیره؛ملتفتی؟ _ اهوم _ همیشه قدرتِ که باعث انتخاب میشه. یکی پولداره قدرت پرداخت مالیش بالاس پس هزار تا انتخاب داره برای خریده یه جنس.ولی یکی پولش فقط به خرید یه نوع بی کیفیت از اون جنس می رسه. یا یکی قدرت معنویش بالاس، روخودش کار کرده، استعداد هاش رو شناخته، پرورش داده، بلده خودش رو مدیریت کنه حالا با توجه به شرایطش انتخاب می کنه از کدوم توانایی و استعدادش بیشتر استفاده کنه.درست؟ _ خب درست که چی حالا؟ _ حالا منظور این که تو همه جوره فقیری رفیق،مادی ومعنوی،نداره نداری.قدرت مُدرَتم نداری پس بتمرگ سرجات که اگه نتمرگی روزگار میتَمَرگونَتِت. افتاد؟
توی کتابفروشی یک آدم دیگرم ،یک آدم سرحال، یک آدم رقیق. کتابفروشی تنها پناهگاه من است. به کتابفروشی ها سری بزن و دنبال مردی باش که آرام گوشه ای ،کنار قفسه ها ایستاده.
مطمئنم که مرا در کتابفروشی دوست خواهی داشت.به کتابفروشی ها سری بزن عزیزم.به کتابفروشی ها سری بزن.
آروم بخون . وقتی یه خورده گیج و ویجی بخون. می بینی؛ توش هم «دوست دارم ،بفهم »هست.هم «لعنتی تمومش کن» هم «هرچی بگی همونه». هم «عوضی میخوامت».هم «بیخیال».
ولی فکر کنم یه "اینقد" کم داره.یعنی:« اینقد ما رو نرقصون آذر» یه خواهش ظریف با کمی دلخوری تو اینقد هست. مگه نه؟!
پی نوشت2:
ما رو نرقصون آذر جمله ای که سهیل بیرقی وقتی ازش پرسیدن خلاصه فیلمی که ساختی و منتظر اکرانشی چیه؟گفته بهترین معرفی برای فیلم من همینه:« ما رو نرقصون آذر»
پی نوشت3:
برخی از دیالوگ های فیلم من:
1:
آذر: قبلاً مو لا درز آمارت نمیرفت
جذاب جوگندمی: الان مو لای کدوم درز رفته؟
آذر: امیر
2:
آریا: این کار ما رَم لای مریض راش بنداز بره دیگه
آذر: عاشق چشم و ابروتم مگه؟ فَنتم مگه؟
آریا: میشی
آذر: چی میشی؟
آریا: عاشقم میشی. فَنَمَم میشی. توو کنسرتام مییای، من اون بالا تو اون پایین...
آذر: تو خوبی بابا
3:
آریا: رفتم کُلُفتترش کردم،
دوباره خوندم. همه می گن احساسی رو با اختلاف بهتر می خونی. صدای مردونه
دیگه کار نمیکنه آذر. مردم یه کم احساسات میخوان.
سرصبح با دیدن این تیتر وطن امروز رسما دم دکه داشتم بندری می رقصیدم!
--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------- پی نوشت:به گفته یکی از شاهدین عمل انجام شده بیشتر سماع بود تا بندری!(به هر حال تخصصی برای خودش تشخیص سبک رقص.مگه نه؟)
پی نوشت2: به نظرم وطن امروز جدای مطالب و جهت گیری هایش در تیتر و صفحه بندی گه گداری فوق العاده است!مثلاینجا و یا اینجا و البته اینجا